کد مطلب:235286
شنبه 1 فروردين 1394
آمار بازدید:218
کرامت 06
ابومحمد غفاری گفت: مبلغ زیادی از كسی قرض گرفته بودم و توان ادای آن را نداشتم.
روزی با خود گفتم: چاره ای جز این نمی دانم كه به امام علی بن موسی الرضا علیه السلام پناه برم و از او كمك بخواهم.
بامدادان عازم خانه ی آن حضرت شدم. وقتی به در خانه رسیدم، اجازه ی شرفیابی گرفته، وارد شدم.
قبل از اینكه سخنی بگویم، آن حضرت فرمود: می دانم برای چه كاری آمده ای و حاجتت چیست.
پرداخت قرضت به عهده ی من است.
موقع افطار فرا رسید؛ غذا آوردند و افطار كردیم. فرمود: امشب در اینجا می مانی یا می روی؟
گفتم، اگر حاجتم را روا كنی، می روم.
در حال از زیر فرش، مشتی پول برداشت و به من داد. نزدیك چراغ رفته، دیدم؛ آنها از دینارهای سرخ و زرد است.
اول دیناری كه برداشتم، دیدم؛ روی آن نوشته شده بود پنجاه دینار در اختیار تو است؛ «بیست و شش دینار برای ادای قرضت و بیست و چهار دینار برای مخارج خانواده ات».
صبح روز بعد، دینارها را شمردم، دیدم، پنجاه دینار است؛ اما دیناری كه رویش نوشته شده بود، در میان آنها نیست. [1] .
[ صفحه 138]
[1] عيون اخبار الرضا، ج 2، ص 218.